بخش 7-خلوت طلبیدن آن ولی از پادشاه جهت دریافتن رنج کنیزک

-------------------------------------------------------

گفت ای شه خلوتی کن خانه را

دور کن هم خویش و هم بیگانه را

 

حکیم اسمانی فرمود

ای پادشاه خانه ای که کنیزک در ان بستری است خلوت نمایید

و تمامی کسانی که محرم و نامحرم دربار هستند از ان مکان خارج کنید

مسایل السلوک

در پیشگاه طبیبان الهی امراض باطنی هر شخصی  اسرار انان است

لذا نباید کسی متوجه رذایل اخلاقی انان گردد

زیرا که ان نصیحتی که بر ملا باشد کمتر از فضیحت نیست

 -----------------------------------------------

کس ندارد گوش در دهلیزها

 تا بپرسم زین کنیزک چیزها

 

هیچ کسی در هیچ مکانی از خانه نباشد کاملا اطاق کنیزک خالی از غیر گردد و استراق سمغی نباشد

تا من سولات تخصصی و  مخفیانه را بپرسم

--------------------------------------

خانه خالی ماند و یک دیار نه

 جز طبیب و جز همان بیمار نه

 

مطابق دستور همه ان مکان تخلیه گردید و در ان مکان فقط حکیم الهی و کنیزک داستان ماندند

مسایل السلوک

امر بسیار مهمی که تمامی عرفا بدان معتقد هسنتد اجرای کامل و دقیق ذات النهی صاحبان عقل است

کسی عقبه های  کمال را به سلامت عبور خواهد کرد که بدون کوچکترین تردیدی فرامین استاد عرفانی را اجرا نماید

خواجه شیراز میفرماید

به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید

که سالک بی خبر باشد ز راه و رسم منزلها

 ----------------------------------------

نرم نرمک گفت شهر تو کجاست

 که علاج اهل هر شهری جداست

 

ان طبیب الهی از کنیزک سوال کرد تو اهل کدام دیاری  زیرا درمان هر کس بستگی به محل سکونتش دارد

مسایل السلوک

قبلا گفته شد

کنیزک نماد تعلق به دنیا است و پیک اسمانی انسان کامل که متخصص درمان بیماریهای روحی و اخلاقی است و پادشاه نماد انسان گرفتار مادیات است

لذا در عرفان هر شخص گرفتار ماده غالبا دل در گروه اسباب و علل است که در معرض مشاهده او باشد

یعنی کسی که گرفتار مقام و شهوت و ثروت است در همان مکان محل زندگیش به انها دلبستگی دارد

لذا درمانش معرفت به زمان و مکان و اخوانی است که گرفتارش کردند

 

 

 ---------------------------------------------------

واندر آن شهر از قرابت کیستت

 خویشی و پیوستگی با چیستت

 

مرد اسمانی در ادامه معالجات از او اطلاعاتی خواست و از بستگان و فامیل و اینکه مراوادات با چه کسانی بوده است

و در مجموع در معاشرات چگونه عمل کرده است

 

 -------------------------------------------

دست بر نبضش نهاد و یک بیک

 باز می‌پرسید از جور فلک

 

حکیم نبض کنیزک رو در دست گرفت و از جور و مکافات معمول روزگار از او سوالاتی نمود

همانطور که در طب جسمانی نبض در تشخیص بیماریها مهم و‌کارساز است

در معالجه درمان بیماریهای روحی و معنوی هم مردان الهی از این امر استفاده میکنند

پزشک ظاهر از ضربان دست متوجه نارسایی جسم میشود

و مردان خدا بدین طریق بیماریهای روحی را تشخیص میدهند

که کارسازی ان در ادامه و شرح ابیات بعدی خواهد امد

 --------------------------------------------------------

----------------------------------------------------------

وز سر سوزن همی جوید سرش

 ور نیابد می‌کند با لب ترش

 

فردی که خار در پایش فرو رفته در ادامه به جستجوی ان با جسم نو ک تیز که غالبا سوزن باشد میپردازد و چنانچه موفق نشد با اب دهان خویش محل خار فرورفتگی را خیس می نماید و این عمل به یافتن ان کمک می کند

 -------------------------------------------------------

خار در پا شد چنین دشواریاب

 خار در دل چون بود وا ده جواب

 

پس تجسس خار در پا و پیدا کردن ان وقتی این همه مشکل است

لذا اگر خاری در دل فرو رود چگونه میشود پیدا کرد

جواب این سوال رو بده

مسایل السلوک

مولانا با این مثال به یاداوری یک نکته مهم اخلاقی انهم شکستن دل میپردازد

دل شکستن گناهی عظیم است حتی ما حق نداریم باعث انکسار دل محرمی شویم تهمت و دروغ ...و خیلی از سخنان نامربوط موجب کسر دل میگردد

داستانی معروفی است

که شخصی برای جمع اوری هیزم هر روز به صحرا میرفت و با سختی روزی خویش را تهیه میکرد

در بیابان با شیری رفیق شد

شیر گفت هر روز من یک اشرفی به شما هدیه میکنم دیگر لازم نیست این همه سختی کندن هیزم رو تحمل کنی

این رفاقت ادامه داشت تا شبی زن خارکن گفت رفیقت رو دعوت کن به پاس خوبی های او شام در خدمتش باشیم.

شیر با دعوتشان شب امد

وقتی غذا را تناول نمود

زن مرد در ان خانه مجاور گفت رفیقت خیلی خوب است اما یک عیب بزرگ دارد و ان هم ریختن اب دهان اوست در داخل ظرف غذا

شیر این سخن راشنید

وقتی مرد امد گفت تبرت را بیاور

مرد تبر را اورد

شبر گفت با تبر محکم بزن به فرق سر من مرد امتناع نمود

ولی شیر تهدید کرد ناچارا این خواسته انجام شد و فرق شیر شکافته شد

شیر رفت و سالی گم شد

بعد یک سال به رفیقش مراجعه کرد

مرد گله مند شد که چرا ما را فراموش کردی

شیر به مرد گفت به فرق من نگاه کن و ببین اثر ضربه تبر هست

مرد نگاهی و گفت نه کاملا خوب شده

شیر گفت زخم تبر خوب میشود ولی زخم زبان خیر

هنوز حرف خانمت در خاطرم هست و فراموش نشده

انکسار قلب مومن گناهی عظیم است

 --------------------------------------

خار در دل گر بدیدی هر خسی

 دست کی بودی غمان را بر کسی

 

خارهایی که بر دل در شکستن ان بوجود می اید اگر قرار بود هر کسی ان را درمان کند

چطور امکان داشن که انسان تسلیم اندوه گردد

مسایل السلوک

مولانا در تخصص اولیا الله طبیبان اسمانی این اصل را قایل هست

که هر انسان فرومایه که فقط به علم ظاهر و نظریه پردازی فقط مشغول است

چطور می تواند بدون تصرف در باطن و کشف مشکلات ناقصین دارویی معنایی تجویز نماید

مردانی لازم هست

که هم حرف نگفته دانند و هم نامه نانوشته خوانند

لذا هر انسانی که صادقانه بندگی نماید خداوند به مقدار وجاهت قرب او وی را مورد الطاف بینهایت خویش قرار میدهد

و چون عیسی بن مریم علیه السلام نفس مسیحایی پیدا میکند

 

 -------------------------------------------------

کس به زیر دم خر خاری نهد

 خر نداند دفع آن بر می‌جهد

بر جهد وان خار محکم‌تر زند

 عاقلی باید که خاری برکند

خر ز بهر دفع خار از سوز و درد

 جفته می‌انداخت صد جا زخم کرد

 

مولانا در ادامه در سه بیت به زیبایی مثالی را می اورد که در ان تاکید میکند

افرادی که در عالم معنویت فقط به ظواهر ایات و روایات بسنده کنند

و در صدد دست یافتن به سیرت ان نباشند

صددرصد مشکلاتی را بوجود خواهند اورد

و این همه تضادها و جنگها که به بنام دین در فرق مختلف است از عدم تصرف به حقیقت است

مولانا میفرماید

اگر در زیر دم الاغی کسی خاری گذارد خر برای دفع ان جفتک خواهند انداخت

و این کار موجب فرورفتن بیشتر خار میشود

لذا باید عاقلی باید پیدا شود و عاقلانه رفع معضل نماید

زیرا الاغ برای رهایی از درد و سوز زخم خار بر می جهد و این عمل باعت ازدیاد زخم و درد میشود

مسایل السلوک

مولانا میخواهد با این تمثیل زیبا عنوان نماید صرف داشتن علم نجات بخش نیست زیرا علم را عقل لازم است

و دانش فاقد تفکر زخم ها و معضلات را بیشتر خواهد کرد

هر عقلی را صاحب عقلی لازم و ضروری است و نقش برگزیدگان همین است

تا همه را از افات ظواهر علم نجات دهند و به باطن دانایی برسانند

هیچ کسی از پیش خود چیزی نشد

هیچ اهن خنجر تیزی نشد

مولوی هرگز نشد ملای روم

تا غلام شمس تبریزی نشد

 ------------------------------------

آن حکیم خارچین استاد بود

 دست می‌زد جابجا می‌آزمود

 

مولانا بعد ان مقدمه طولانی و تمثیل زیبای عقل که جنبه ملکوتی هر فرد هست

و ازبعد خلقت انسان همیشه از عدم تفکر و تحقیق درست متضرر گشته است

میخواهد بگوید نقش طبیب الهی در داستان کنیزک بسیار مهم است

چون صاحب تفکر بود انهم از نوع عقل معاد نه معاش

و ان مرد خدا خارچین متبحری بود و معالجه او اگاهانه بود

زیر عقل واقعی در وجود محرمان و مقربان خداست

 

---------------------------------------------------

ز ان کنیزک بر طریق داستان

باز می پرسید حال دوستان

 

ان طبیب اسمانی مانند یک داستان خواستار بازگو نمودن حکایات زندگی کنیزک گردید

و از او در خصوص یارانش سوالاتی نمود

مسایل السلوک

پیر طریقت محرم اسرار مرید است و بیان رازهای زندگی خویش به محرمان الهی موجب گشایش میشود

انبیا سینه ای مالامال از اسرار زندگی امت داشتند و گاها خداوند نیز بعضی از موضوعات شخصی انان را به انبیا وحی فرموده است

 

------------------------------------------

با حکیم او قصه ها میگفت فاش

از مقام و خواجگان و شهر تاش

 

ان کنیزک نیز تمام زندگی و نقاط مبهم خویش را یازگو نمود

از محل سکونتش و بزرگان شهرش و هم وطنان دیار خویش صحبت نمود

مسایل السلوک

شخص ناقص و گرفتار بیماریهای اخلاقی چاره ای جز دادن دست ارادت به انسانی کامل را ندارد

هنگامی که ایشان را یافت پیامبر گونه به ولی کامل صادق عامل اعتماد نماید

اونها متفاوت از بشر عادی هستند

انها مظهر تجلی حق هستند و خداوند صفات حمیده را در وجود مقدسشان به ظهور رسانده است

وانها ستارالعیوب هستند و با راهنماییهای الهی خویش موجب فتح و مرتفع شدن مرید خواهند شد

----------------------------------------

سوی قصه گقتنش می‌داشت گوش

 سوی نبض و جستنش می‌داشت هوش

 

مرد اسمانی در معالجه کنیز که نماد دنیا است در حالیکه به گفته های او گوش میداد

تمام حواسش به حرکت و جنبش نبض کنیز بود

این بیت مقدمه بیت بعدی است که میفرماید

-------------------------------------------------------

تا که نبض از نام کی گردد جهان

او بود مقصود جانش در جهان

منظور از گرفتن نبض این بود که حساسیت و حرکت ان در ذکر چه چیزی از تعلق دنیا است

و در واقع معشوق و دلبستگی این دنیاش چیست

مسایل السلوک

یکی از ویژگیهای مردان خدا و اسمانیان اینست که زمینیان را با عنایت به دلبستگی انان درمان کنتد

در واقع انسان ناقص تا زمانی نقص دارد که دلبسته زمین است

انگاه که اسمانی شد و از فرش به عرش رسید دیگر به ادنی ترین مخلوقات به چشم مقصود نخواهد گریست

بلکه ارمان او تعالی بیشتر در معنا خواهد بود

و این مهم جز به دادن دست ارادت به مردی صاحب ولایت و کامل امکان پذیر نخواهد بود

 

-------------------------------------------------------------

دوستان شهر او را برشمرد

بعد از ان شهری دگر را نام برد

 

 

حکیم اسمانی بعد از اگاهی از محل سکونت کنیز شروع کرد به یاداوری و ذکر بزرگان و یاران ان دیار

و بعد از ان به ترتیب به سراغ شهرهای دیگر رفت

 -------------------------------------------------------

گفت چون بیرون شدی از شهر خویش؟

در کدامین شهر بودستی تو بیش؟

 

از کنیزک سوال نمود بعد از خروج از شهر خودت در کدامین شهر بیشتر توقف نموده ای

مسایل السلوک

مولانا در این دو بیت به این نکته توجه میکند

که گاها وسعت بت های دلبستگی هر شخص فراتر از یک شهر است و این مهم در کشورگشایی حاکمان به وضوح مشخص است

هر کس بندهای تعلق به مادیات او بستگی به مقدار وسعتی است که ذهن وخیال او در ان به خیال پردازی مشغول است

حالا در هر وادی نفسانی

شهوت قدرت و ثروت و نفسانیت فرقی ندارد

ارزش هر کس در اندیشه اوست

بقول حکیمی که فرمود

هر کس زیبایی اندیشه پیدا کند زیبایی ظاهر را به نمایش نمیگذارد

منظور نابهنجاری و ولنگاری نیست بلکه مشغولیت به ظاهر هست

 

--------------------------------------------------

 

نام شهری گفت و زان هم در گذشت

رنگ رو و نبض او دیگر نگشت

 

مرد اسمانی به ذکر شهر و مختصات ان پرداخت و ازان دیار عبور کرد اما هیچ اثری از تغییر حالت و صورت و جهش ضربان نبض ناشی از هیجان تعلق او مشاهده نشد

-------------------------------------------

خواجگان و شهرها را یک به یک

باز گفت از جای و از نان و نمک

 

اسم تمامی مهتران شهرها و مکانهای گوناگون و محل مراودات و محاورات و یا ذکر مهمانیها و بزم ها

------------------------------------------

شهر شهر و خانه خانه قصه کرد

نی رگش جنبید و نی رخ گشت زرد

 

حکیم الهی که از کلیات گویی بهره نبرده بود

لذا به جزییات بیشتر پرداخت و جز جز ونقطه نقطه زادگاه و محل سیر این مسافرت را ذکر نمود

اما نه رگ و عروقی در جنبش نمود و نه رنگ صورتش زرد شد

مسایل السلوک

مولانا در این سه بیت درد تمامی انسانیت که تعلق به عالم ماده است را به کنایه یاداور میشود

بت های درونی هر شخص موانع بزرگ و حجاب های عظیمی است در عدم دریافت و مشاهده حق و عمل بدان و کسب معرفت که خدا فرمود

لکل عمل درجات

 

---------------------------------------------

نبض او بر حال خود بد بی گزند

تا بپرسید از سمرقند چو قند

 

این داستان و که حقیقت زندگانی همه ماست

چون اگر در خاطر یاران همراه باشد در مبدا حکایت مولانا فرمود

بشنوید ای دوستان این داستان

در حقیقت شرح حال ماست ان

خلاصه کلام

کنیزک هیچ علامتی مبنی بر گرفتاری او در عوامل مادی مشاهده نگردید تا اینکه ناگهان نام شهر سمرقند از کلام حکیم الهی جاری گشت

 

 

نبض جست و و روی .سرخ و زرد شد

کز سمرقندی زرگر فرد شد

کنیزک داستان بعد شنیدن نام سمرقند متغییر گردید بویژه همینکه نام شخص معروف طلافروش و طلاکوب شهر بر زبانش امد

مسایل السلوک

مهمترین حالتی که در انسان گرفتار دنیا است حالت بی اختیاری در حرکات و کلام و رنگ ظاهر می باشد

عاشقان رنگی و مادی رسواترین هستند

عشق هایی کز پی رنگی بود

عشق نبود عاقبت ننگی بود

و وادی عشق های مادی وسیع به وسعت خود دنیاست

دنیا طلب و دنیا دوست حریص ترین است چشمان باطنی او حقیر برای درک حق است

حتی معنا را برای ماده عامل است

و شیطان بصورت ابیض و سفیدی به گمراهی وی اقدام میکند

تعصب تهجر و سهو و ریا و حقیر دانستن و باطل خواندن دیگران از جمله انجماد فکری در گمراهی عقیده است

که شیطان بدین وسیله گرفتار متهجر به ظاهر معنوی را گرفتار میکند

و خداوند میفرماید

بعضی فکر میکنند خوب عمل میکنند در حالی که خسران ترین هستند

 

----------------------------------------------------------

چون ز رنجور .ان حکیم این راز یافت

اصل ان درد و بلا را باز یافت

 

به محض جنبش رگ کنیزک ان طبیب الهی از سر دردش اطلاع پید کرد

و به حقیقت مشکل کنیز اگاه شد و دانست که بیماری او از نوع گرفتاری عشق است

----------------------------------------------------------

گفت کوی او کدام در گذر؟

او سر پل گفت و کوی غاتفر

 

مرد خدا پرسید ادرس سکونت ان زرگر کجاست کنیزک در جواب گفت

نشانی ان مکانی بنام سر پل و کوچه ای بنام غاتفر

-------------------------------------------------

گفت که دانستم که رنجت چیست زود

در خلاصت سحرها خواهم نمود

مرد اسمانی فرمود من خیلی سریع مطلع شدم عامل تمام دردهای تو چیست

لذا در رهایی از ان کراماتی مینمایم تا از ان رهایی یابی

مسایل السلوک

مولانا در این سه بیت به نکات ظریف عرفانی اشاره می نماید

اولا مردان الهی صاحب تصرف در ارواح مریدان به اذن پروردگار میشوند

چون انان در مبارزه بانفس به مصداق حدیث نبوی که فرموده است

موتوا قبل من تموتوا

بیمارید پیش از ان که بمیرید

لذا کسی که نسبت به دنیا مرد به معنی زنده خواهد شد

و زندگان معنایی درد گرفتاران ماده و در حقیقت مردگان به ظاهر زنده را به ان نیروی معنایی درمان خواهند کرد

کنای از ادرس شناخت عوامل مادی که موجب گرفتاری دنیا پرستان است

زیرا بیماران دنیایی باید اول علت دلبستگی انان مشخص شود

غالبا افراد گرفتار ماده به بعضی از ارمانهای ماده تعلق پیدا میکنند که حاضرند بقیه تعلقات را که به ان بی قید و بند هستند فدای مقصود خویش نمایند

نکته اخر بشارت به یافتن علت و درمان که این مژده موجب تسکین طالب و مطلوب میگردد

 

--------------------------------------

شادباش و فارغ و ایمن که من

ان کنم با تو که باران با چمن

طبیب اسمانی خطاب به که کنیزک فرمود

خرسند باش و در امنیت که یقینا من قادر خواهم بود همانند معامله باران با چمن همانگونه در درمانت تاثیر گذار باشم

مسایل السلوک

حسن انتخاب باران و چمن از حیث عرفانی ویژه و خاص هست

در ادبیات عرفانی باران نشانه رحمت و ماحصل باران اب و اب مایه زندگانی و چمن نشانه سرسبزی و رنگ سبز در عرفان نماد حیات جاودانگی و وجه تسمیه حضرت خضر نیز از همین جاست

خضر زمان در باورهای عرفانی که کامل ترین انسان عالم معنا گفته میشود

که دذ هر برهه از دوران وجود دارد

 و پیامبر فرمودند

در هر صد سال یک مجدد در دین مبعوث میگردد

 

-------------------------------------------

من غم تو میخورم تو غم مخور

بر تو من مشفق ترم از صد پدر

 

فرمود من ندیم تو در اندوه هستم و تو در این خصوص اندیشه بد مکن

زیرا دلسوز تر از صد پدر که نسبت به فرزند باشد هستم

مسایل السلوک

این بیت

حاوی یک صفت حمیده مختص برگزیدگان الهی است

مردان خدا و صاحب تصرف معنوی نسبت به تمام افراد جامعه با هر عقیده وباور مشفق ترین هستند

انها از افعال متنفرند نه از مخلوق

تفاوت خاص و عام در همین نگرش هست

پیامبران برای تک تک انسانیت بمانند فرزند خویش نگران هستند و این صفت در اولیا سنت انبیا است

پدر معنایی جامعه

بندگان خاص پروردگار هستند

لقمان حکیم ضامن غلامی شد و دو سال به جای وی کارگری نمود

و گاها اتفاق افتاده مقربان ضمانت حیوانات را انجام داده که صیاد تا موقع بازگشت حیوان  راضی به ازادی صید شده اند

مقامی که اسمانی است نه تنها برای بشریت بلکه دیگر مخلوقات دلسوزی کرده اند

ایا مورد انعام حضرت حق قرار نمیگیرند

زیرا تمام افعال انان بر اساس باور است

-----------------------------------------

هان و هان این راز را با کس مگو

گر چه از تو شه کند بس جستجو

 

پیک الهی فرمود

مواظب باش که سر این ماجرا را با هیچ کس بازگو نکنی

گر چه شاه که گرفتار توست اصرار به ان داشته باشد

مسایل السلوک

حضرت مولانا در این بیت به وظیفه مرید می پردازد

اگر مرشد در هدایت شاگرد دارای وظایفی است

متقابلا سالک مبتدی و ارادتمند انسان کامل جهت نیل به کمال باید مواردی را رعایت نماید

و مهمترین وظیفه مرید حفظ اسرار است

عالم عرفان پر از رمز و راز است بقول معروف

میان عاشق و معشوق رمزی است

چه داند انکه اشتر می چراند

گویند روزی حضرت صادق علیه السلام

یکی از شاگردانش را که در شهر بغداد بود مردود دانست و در مذمت و پرهیز از مراوده با وی توصیه نمود

شاگرد ناراحت شد به مدینه امد و علت را جویا شد

امام فرمود

دشمنان نقشه هلاکت ارادتمندانم بویژه تو را داشتند لذا با این نقشه  محفوظ گشتی

---------------------------------------

گور خانه راز تو چون دل شود

ان مرادت زودتر حاصل شود

 

چنانچه دل انسان قبر رازهای او گردد و اسرار خویش را پنهان نماید در حل مشکلات موفق تر خواهد بود

مسایل السلوک

مولانا به استناد حدیث

قلول الاحرار قبور الاسرار

یعنی دلهای ازادگان مقبره اسرارست

به این توصیه بزرگ عرفانی صحه میگذارد

که مهمترین وظیفه انسان رازداری اوست

خداوند از صفات قدیم وی محرم اسرار بودن است با کمی تعقل متوجه میشویم که ذات الهی چقدر هر لحظه از بندگانش لغزش مشاهده میکند ولی اسرارشان را پوشیده میدارد

اگر این صفت خدا در بنده او تجلی کند به نهایت درجه کمال اخلاقی رسیده است

پیامبر از خداوند خواست حساب امتانم با من باشد و نزد دیگران رسوا نشوند

خداوند فرمود انان بندگان من هستند حتی حضور شریفت بدان اگاه نخواهد شد

و خدا فرمود

اسرار دیگران را حفظ کنید

تا خدا شما را حفظ نماید

از ورای سر دل بین شیوه‌ها

شکل مجنون عاشقان زین شیوه‌ها

عاشقان را دین و کیش دیگرست

اصل و فرع و سر آن دین شیوه‌ها

دل سخن چینست از چین ضمیر

وحی جویان اندر آن چین شیوه‌ها

جان شده بی‌عقل و دین از بس که دید

زان پری تازه آیین شیوه‌ها

از دغا و مکر گوناگون او

شیوه‌ها گم کرده مسکین شیوه‌ها

پرده دار روح ما را قصه کرد

زان صنم بی‌کبر و بی‌کین شیوه‌ها

شیوه‌ها از جسم باشد یا ز جان

این عجب بی آن و بی این شیوه‌ها

مرد خودبین غرقه شیوه خودست

خود نبیند جان خودبین شیوه‌ها

شمس تبریزی جوانم کرد باز

تا ببینم بعد ستین شیوه‌ها

-----------------------------------------------

گفت پیغمبر که هر سر نهفت

زود گردد با مراد خویش جفت

 

مولانا برای اثبات پوشیده داشتن اسرار استناد به حدیث نبوی (ع) دارد

استعینوا علی انجاح الحوایج بالکتمان فان کل ذی نعمه محسود

خواسته های خویش را با پنهان کردن براورید

زیرا هر کس دارای حسنی باشد مورد حسادت است

مسایل السلوک

ستاریت در اموزه های دینی جایواه ویژه ای را داراست

وحی و الهام دارای همین مفهوم هست خداوند قادر است با همه بندگانش مکالمه نماید

اما این مهم را مشروط به قرب داشتن نموده است

در قران امده

ای پیامبر اگر بندگانم در مورد من سوال کردند من نزدیکم دعای دعا کننده را اجابت میکنم

پس مرا باورکنند و امر مرا اجابت کنند باشد تا مورد رحم قرار گیرند

 

در این ایه متبرکه شرط نزدیکی و اجابت دعا به ایمان و باور بنده و پایبند بودن به اوامر اوست

پس هر چه باور و پایبندی بیشتر نزدیکی بیشتر

و قرب بیشتر محرمیت به اسرار را به دنبال خواهد داشت و خداوند با این افراد صحبت مینماید

استنادات قرانی در این خصوص زیاد هست

خدا هم با نبی در قران بوسیله وحی صحبت نموده اند

و هم با ولی بوسبله الهام

انبیا که مشخص هستند

اما خداوند میفرماید ما به مادر موسی وحی کردیم که فرزندت را به اب بینداز و نترس....

و ما به مریم وحی کردیم که به بیابان برو و هنگام زایمان به مردم بگو من روزه سکوت دارم از بچه علت را سوال نمایید

و خلاصه کلام

سر و حقیقت سر بسیار زیبا است

و رازداری در مسایل اجتماعی و ....بسیار راهگشا بویژه حفظ ابروی دیگران که خداوند در هتک حرمت انسان مخصوصا مظلومان و بیکسان غیور است

 

-----------------------------------------------------

دانه ها چون در زمین پنهان شود

سر ان سرسبزی بستان شود

 

مولانا در راستای فرمایش بیت قبلی خویش که هر سر نهفته در دل  به نتیجه نزدیک تر است

چند مسایل در ایات تکوینی ارایه می نماید

مثال اول اینکه

اگر دانه ها در زمین کشت گردند و در خاک نهان شوتد

راز ان در قانون طبیعت خرمی و سبزی باغ ها خواهد بود

مسایل السلوک

امری که در این فرمایش نهفته است باور به حدیث حضرت رسول علیه السلام هست همانطور که ما در کاشت بذر هر محصولی باور داریم که نتیجه ان میوه و حاصل ان است

در ایات و روایات انبیا و اولیا به همان طریق معامله ایمانی نماییم

-------------------------------------------

زر و نقره گر نبودندی نهان

پرورش کی یافتندی زیرکان؟

تمثیل دوم

عقیده قدیمی هست که تمامی تاثیرات تکوینی در حرکت کواکب هست

طبق همین باور

میفرماید

اگر طلا و سیم  در اعماق زمین مخقی نمی شد

ایا امکان داشت بوجود ایند

مسایل السلوک

روح انسان که ارزشمندترین خلقت خداوند هست در جسم مادی و خاکی پنهان شده هست و نابود شدنی نیست

و خداوند روح الهی و اسمانی ما را در حفاظ جسمانی قرار داده است

مولانا محمود حسن دیوبندی در تفسیر ایه

انک لا تسمع الموتی

در تفسیر کابلی به این مطلب اشاره فرموده

که مراد از مردن جسم هست نه روح کما اینکه در حدیث شریف هست هنگام ورود به قبرستان بگویید

السلام علیک یا اهل القبور

سلام بر ارواح هست که هستند و به اذن پروردگار میشنوند نه جسم که میت میشود

و مراد از مردن از بین رفتن جسم هست نه روح

مطلب فوق در تفسیر این ایه متبرکه در بخش فایده ذیل این ایه با اندکی تلخیص در جلد پنجم سوره فاطر امده است

 

--------------------------------------------------

وعده ها و لطف های ان حکیم

کرد رنجور را ایمن ز بیم

 

بشارتها و نویدها موجب دلگرمی کنیزک گردید و باعث ایجاد امنیت از خوف بیماری شد

مسایل السلوک

یکی از وظایف بزرگ انبیا و اولیا ابلاغ بشارت و سعادت است

روح و روان ادمیت با سخنان مسرت بخش و صادقانه سلیم تر خواهد بود

و یکی از وظایف تمامی انسانها ایجاد امنیت روانی برای هم نوعان است که این مهم جز به بشارت و تحسین ایجاد نخواد شد

خداوند در قران فرمود

اگر مورد تحیت قرار گرفتید بهتر از ان تحیت گویید یا حاقل همان تحیت را برگردانید

---------------------------------------------------

وعده ها باشد حقیقی دلپذیر

وعده ها باشد مجازی تاسه گیر

 

بشارت های مبتنی بر صداقت و حقیقت بسیار دلنشین است و متقابلا بشارتهای دروغین پریشانی و بی قراری به دنبال خواهد داشت

مسایل السلوک

یکی از وظایف انبیا در قران بشیر و نذیر بودن است

پیامبران در اجرای این امر ماموریت دارند

به تبعییت از این سنت اولیا هم انجام وظیفه می نمایند

و همگان به صداقت و درستی به این امر اهتمام ورزیده اند و این دلنشینی و جذابیت در گفتار انان از صدق انان است

که خداوند فرمود

صادقان را راستی شان نفع میرساند

-----------------------------------------

وعده اهل کرم نقد روان

وعده نااهل شد رنج روان

تمثیل دیگر مولانا در این فرمایش مبنی بر ضرورت صدق در وعده هاست

مولانا وعده اهل سخاوت را مانند پول رایج و معتبر میداند و از ان به نقد روان یاد می کند

و وعده کذب و مضحک را موجل درد و الم فراوان میداند و نتیجه ان قسی القلبی و ظلمت را بدنبال خواهد داشت



تاريخ : جمعه 28 اسفند 1394برچسب:انجمن,ادبی,مولانا,سنگان,مثنوی,معنوی, | 20:17 | نويسنده : مولانا سنگان |

با سلام و ادب

بازدید کننده گرامی برای استفاده راحت تر از وبلاگ به فهرست موضوعی  و آرشیو در طرفین صفحه مراجعه کنید.

 

 

 

 

 

 

 

 



تاريخ : یک شنبه 23 اسفند 1399برچسب:انجمن,ادبی,مولانا,سنگان,مثنوی,معنوی, | 17:2 | نويسنده : مولانا سنگان |
صفحه قبل 1 صفحه بعد